دوباره زدم بیرون از خونه
دوباره رفتم از همون کوچه همیشگی گذشتم
دوباره رفتم توی فکر
روی نیمکت پارک افتادم و خوابم برد
دوباره
منو صدای اذان بیدار کرد...
ای کاش این آخرین نوشیدنی بود که میخوردم و حالم بد بود
ای کاش این آخرین روز ، آخرین ساعت ، آخرین دقیقه ایی بود که بغض داشتم
کاش زندگی میشد مثل قبل
همه چی آسون بود
آسون بود و شیرین
هر ثانیه ام حل میشد توی لبخند
لبخندای از ته دلی
واقعی
کاش میشد مثل قبل
خیلی راحت اسممون بره توی لیست خوب ها
یادش بخیر .. دست به سینه مینشستیم ... چشمک میزدیم به نماینده کلاس .. اسممون میرفت تو خوبان ..
نه مثل الان که هر لحظه داره چوب خطمون پر میشه ..
کاش میشد یه لحظه همه چی واسته
من یه فرصت داشته باشم
ببینم کجام
دارم چیکار میکنم
از جون این دنیا چی میخوام ..
میدونی .. من بلد نیستم فیلم بازی کنم .. من هیچوقت ادای خوب ها رو نتونستم در بیارم
نشد .. من نتونستم خوشبین باشم به زندگی به فردا ..
ای کاش این آخرین اذانی بود که میشنیدم و اشکام سرازیر نمیشد
ای کاش هام زیادن ..
تو زندگیم حسرت خیلی چیزا رو داشتم ... کاش هام رو کاشتم تو دلم
به روی کسی نیاوردم
هیچکس چیزی نفهمید .. و من خوب خطاب شدم ..
در صورتی که من بد شده بودم ..
و این روزا
همش دارم میبازم..
خوب بودم ، بد شدم ، بازنده میشم .....
امضا.شاه سیاه.